با دوستام رفتم سينما. رفتيم اتعكاس را ديديم. من قبلاً چند تا نقد در موردش خونده بودم كه گفته بودن فيلم بدي نيست اما با اون تبليغات گلدرشتي كه تلويزيون ازش پخش ميكنه باورم نميشد چيز جالبي باشه. اما واقعاً بد نبود. شاهكار نبود اما بد هم نبود. كامبيز ديرباز خوب بود (ميشه گفت خيلي خوب) مهناز افشار بد نبود و حتي حميد گودرزي هم قابل تحمل بود! داستانش هم با وجود پايان بندي آبكي آخرش بدك نبود و تعليقش را بد درنياوردهبود (هر چند كه شايد خيلي بيربط باشه اما كليت داستان يك جورهايي من را ياد چشمان كاملاً بسته كوبريك ميانداخت). اما مهمترين چيز اين بود كه لااقل توي فيلم خبري از داستان تهوعآور مرد دوزنه و خيانتكار كه مثل سرطان تمام سينما و تلويزيون را اشغال كرده نبود! آدمهاي خوب و قابل اعتماد همه جا ناياب شدند، حتي توي فيلمها!
بعد از تحرير: توي فيلم يه جايي هست كه مهناز افشار به حميد گودرزي ميگه ((من عاشق شوهرم نيستم، دوستش دارم. دوست داشتن از عاشق بودن خيلي بهتره. نه ديوونهبازيهاي عشق را داره و نه زود تموم ميشه.)) ديالوگ قشنگي بود هر چند كه حس ميكنم قبلاً تو يه فيلم ديگه شنيده بودمش يا توي يك كتابي خونده بودمش!