1) بانك رفتن برايم خيلي عذابآور است. متنفرم از اينكه ساعتها و ساعتها از وقتم را صرف ايستادن در صفهايي كنم كه انگار اصلاً از جايشان تكان نميخورند. هي بايستم و هي به دور و برم زل بزنم و در عين حال دائم مراقب اين باشم كه مبادا نگاهم براي مدت طولاني يا براي چند بار متوالي روي چهرهي يك نفر بيفتد و سؤء تفاهم به وجود بياورد. چند باري سعي كردم چيزي با خودم ببرم و در صف بخوانم. اما اين قدر آدم كنجكاو (بخوانيد فضول) در صفها زياد است كه امكان خواندن هم ازآدم سلب ميشود. يا يكهو سرت را بلند ميكني ميبيني هشت تا كلهي ديگر توي مجله يا كتابي است كه داري ميخواني يا اينكه دائم مجبوري در موردش به بقيه توضيح بدهي. (ديالوگ نمونه: خانمه: خانم اين رماني كه داريد ميخوانيد در مورد چيه؟ من: رمان نيست. زندگينامهي يك خانميه كه زمان استالين به سيبري تبعيد شده. خانمه: اينا چيه ميخوني؟ برو يك كتاب از نسرين ثامني بگير بخون واسه آيندهات هم خوبه! من: ....(لبخند و سكوت)). تازه علاوه بر اينها تحمل كردن آدمهايي كه فكر ميكنند خيلي زرنگند و مثل چيز سرشان را مياندازند زير و ميزنند توي صف و وقتي اعتراض بقيه را ميشنوند طوري هاج و واج نگاه ميكنند كه انگار مورد ظلم واقع شدهاند و تازه دعواهايي كه بعد از اين زرنگبازيها به وجود ميآيد واقعاً صبر ايوب ميخواهد. يا اينكه يك نفر مانده به اينكه نوبت تو بشود و يكهو سر وكلهي سه چهار نفر پيدا ميشود كه به آقاي جلويي سپردهاند كه ميروند و برميگردند و در حين خريد كردن فاميل و در و همسايه را هم ديدهاند و آنها را به جايي كه در صف دارند دعوت كردهاند. به اينها اضافه كنيد قطع و وصل شدنهاي مداوم حسابهاي online و رفتن برق و خراب شدن دستگاهها و انواع و اقسام بدبياريهايي را كه ممكن است سر راهت قرار بگيرد.
2) تازگيها سعي ميكنم ببينم مردم چكار ميكنند كه صف بانك برايشان اين قدر عذابآور نيست؟ نتايج بررسيهايم من را به چند نتيجه رساند: اولاً اينكه خيلي از آنها به ماراتنهاي طولاني مدت صف عادت دارند. خيلي دور نيستند سالهايي كه براي مرغ و گوشت و پودر لباس شويي و تخممرغ و گوشت و صابون و نفت و كپسول گاز و خلاصه همه چيز توي صف ميايستادهاند. برخي از صفها مثل نان و شير هم كه هنوز ادامه دارد. پس از لحاظ استقامتي كه كم نميآورند. ثانياً اينكه براي خيليها (به خصوص خانمها خانهدار) اين صفها خودش يك موهبت است. ميتوانند آخرين اخبار را با هم رد و بدل كنند. پز موبايل يا انگشتر و النگويي را كه تازه خريدهاند به هم بدهند. اگر آشنا باشند و آشناهاي مشتركي داشتهباشند پشت سر آنها حرف بزنند و اگر هم آشنا نباشند پشت سر خانمي كه جلوتر از آنها ايستاده حرف بزنند و از اين طريق با هم آشنا شوند. كار به جايي ميرسد كه بعضيهايشان عاشق ايستادن توي اين صفها هستند و منتظر ايستادن در آنها!
3) سعي ميكنم حتيالامكان كارهاي بانكيام را به صورت غير حضوري بكنم. اما از هر طرفي كه ميروم توي ديوار ميخورم! دستگاههاي خودپرداز اينقدر شلوغند كه آدم رويش نميشود وقتي 12-10 نفر پشت سرش توي صف ايستادهاند 4-3 تا قبض باهاشان پرداخت كند. سايتهاي بانكها هم كه همگي در يك اقدام هماهنگ در اواخر ماه (زمان رسيدن قبضها) ميتركند. تلفن بانكها هم همگي در حال حاضر از ارائهي خدمات معذورند. خلاصه اينكه همه دست به دست هم ميدهند كه حال آدم را بگيرند.
4) اين پستهاي كورش علياني در مورد بانك خيلي خوبند. به خصوص آخريش! اين و اين و اين و اين.
2) تازگيها سعي ميكنم ببينم مردم چكار ميكنند كه صف بانك برايشان اين قدر عذابآور نيست؟ نتايج بررسيهايم من را به چند نتيجه رساند: اولاً اينكه خيلي از آنها به ماراتنهاي طولاني مدت صف عادت دارند. خيلي دور نيستند سالهايي كه براي مرغ و گوشت و پودر لباس شويي و تخممرغ و گوشت و صابون و نفت و كپسول گاز و خلاصه همه چيز توي صف ميايستادهاند. برخي از صفها مثل نان و شير هم كه هنوز ادامه دارد. پس از لحاظ استقامتي كه كم نميآورند. ثانياً اينكه براي خيليها (به خصوص خانمها خانهدار) اين صفها خودش يك موهبت است. ميتوانند آخرين اخبار را با هم رد و بدل كنند. پز موبايل يا انگشتر و النگويي را كه تازه خريدهاند به هم بدهند. اگر آشنا باشند و آشناهاي مشتركي داشتهباشند پشت سر آنها حرف بزنند و اگر هم آشنا نباشند پشت سر خانمي كه جلوتر از آنها ايستاده حرف بزنند و از اين طريق با هم آشنا شوند. كار به جايي ميرسد كه بعضيهايشان عاشق ايستادن توي اين صفها هستند و منتظر ايستادن در آنها!
3) سعي ميكنم حتيالامكان كارهاي بانكيام را به صورت غير حضوري بكنم. اما از هر طرفي كه ميروم توي ديوار ميخورم! دستگاههاي خودپرداز اينقدر شلوغند كه آدم رويش نميشود وقتي 12-10 نفر پشت سرش توي صف ايستادهاند 4-3 تا قبض باهاشان پرداخت كند. سايتهاي بانكها هم كه همگي در يك اقدام هماهنگ در اواخر ماه (زمان رسيدن قبضها) ميتركند. تلفن بانكها هم همگي در حال حاضر از ارائهي خدمات معذورند. خلاصه اينكه همه دست به دست هم ميدهند كه حال آدم را بگيرند.
4) اين پستهاي كورش علياني در مورد بانك خيلي خوبند. به خصوص آخريش! اين و اين و اين و اين.