۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

اين حاتمي‌كياي دوست‌داشتني

ابراهيم حاتمي‌كيا با حضور صميمانه و گرم و بدون تكلفش در برنامه‌اي كودكانه (كلاه‌قرمزي و پسرخاله) يك بار ديگر اثبات كرد كه انسان نازنيني است. هر چند كه شايد فيلم‌هاي آخرش به اندازه‌ي فيلم‌هاي قبلي دوست‌داشتني نباشند و نتوانند تو را درگير كنند اما قبول كنيد كه اين روزها آدم‌هاي نازنين خيلي كمتر از فيلمسازهاي خوب هستند. حاتمي‌كيا قابل ستايش است چون بعد از اين همه تغييرات در ساختار اجتماعي و عقيدتي اجتماع و قشر فرهنگي هنوز آدم خوبي مانده‌است. خيلي ساده مي‌شود او را با هم‌نسلانش مقايسه كرد. بهترين مقياس هم فكر كنم محسن مخملباف باشد.

۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

پيشنهاد

سلام، من آمدم!
خواستم بگويم در غوغاي برنامه‌هاي تلويزيون، اين برنامه‌ي "سي" فريدون جيراني را از دست ندهيد. تا به حال كه يك عالمه خاطره و نكات بامزه از كارگردان‌هاي دوست‌داشتني و بازيگرهاي جواني كه كشف كرده‌اند، داشته بعد از اين هم حتماً خواهد داشت. يك نسخه‌ي پخته‌تري از برنامه‌ايست كه توي ايام دهه‌ي فجر پخش مي‌شد. از بين اين همه برنامه‌هاي لوس اين تنها برنامه‌ايست كه مي‌توان با خيال راحت به همه پيشنهادش كرد. اگر بين شماها آدم نوستالژيكي هست، حتماً لذت مي‌برد.

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

و اينك نوروز....

نوروز براي ما ايراني‌ها خيلي مهم است. حتي با وجود اينكه ما نسل جديد سعي مي‌كنيم خودمان را بزنيم به آن راه و وانمود كنيم كه آمدنش اصلاً برايمان مهم نيست و هي سعي مي‌كنيم با ناديده گرفتن رسوم سال نو آمدن بهار را بي خيال شويم، باز هم اين نوروز است كه با آمدنش سبك زندگي همه‌مان را مي‌زند به هم و بخواهيم و نخواهيم ما را هم با اين جشن باشكوه طبيعت همراه مي‌كند. ممكن است كه بعضي رسم‌هاي نوروز حوصله‌ي خيلي‌هامان را سر ببرد و مثلاً از عيد ديدني رفتن‌هاي متوالي خسته شويم و حالمان از برنامه‌هاي مناسبتي تلويزيون به هم بخورد اما باز هم نمي‌توانيم منكر اين شويم كه از يك ماه قبل دلمان براي اين 13 روز تپيده و ذوق كرده‌ايم.
خيلي از ما رسم داريم اين چند روز را برويم مسافرت و در يك حركت آييني شهرها را خلوت كنيم و جاده‌ها را تبديل كنيم به پاركينگ! من كه تا به حال تجربه‌ي مسافرت نوروزي را نداشته‌ام. امسال اولين سالي است كه قصد داريم برويم مسافرت و با توجه به ضريب ايمني بالاي جاده‌هاي مملكت از همين فرصت استفاده كرده و از همه‌ي عزيزاني كه بنده را مي‌شناسند و احياناً اين نوشته‌ها را مي‌خوانند حلاليت مي‌طلبم! انشاءالله اگر عمري باقي بود در سال جديد در خدمت سروران عزيز خواهيم بود.
پ.ن: اينكه پس از حدود نه ماه نوشتن اينجا هيچ گونه نظري ديده نمي‌شود به هيچ عنوان من را نا اميد نكرده و من با خوشبيني تمام اين فقدان نظرات را به حساب زاقارت بودن سيستم ارسال نظرات بلاگر مي‌دانم كه به طور دائم هنگام ارسال نظرات خطا مي‌دهد، نه به حساب نبود خواننده!

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

سال‌ها، ردپاها و يادگاري‌ها

بعضي سال‌ها هستند كه در زندگي آدم‌ها جاودانه مي‌شوند. ردي مي‌گذارند در زندگي‌ات. اين سال‌ها اگر قرار باشد كسي بيوگرافي‌ات را بنويسد به كارش مي‌آيد تا بنويسد كه مثلاً در فلان سال متولد شد، در فلان سال رفت دانشگاه، در فلان سال فلان كار مهم را انجام داد و در فلان سال هم مرد. اين سال‌ها همه‌شان يك جايي ثبت مي‌شوند. سال تولد هر كسي مي‌رود توي شناسنامه‌اش، هر جا مشخصاتش را مي‌گيرند، سال تولدش را هم بايد بنويسد. سالي كه وارد دانشگاه مي‌شوي مهم است. توي دانشگاه هر كاري داشته‌باشي ورودي چه سالي هستي جزو اولين سوال‌هاست. تازه ورودي‌ فلان سال فلان دانشكده هم بعد مي‌شود يك راه پيدا كردن دوستهاي قديمي و بهانه‌اي براي نوستالژي بازي. سالي كه كارت را شروع مي‌كني مي‌شود يك مبدأ مهم. شايد همان موقع حواست نباشد، اما سال‌هاي بعد، هي آن سال را از سال جاري كم مي‌كني تا حساب كني چند سال ديگر مانده تا بازنشستگي‌ات. سالي هم كه به رحمت ايزدي مي‌روي با اين كه ديگر به خودت ربطي ندارد اما مي‌رود روي سنگ مزارت، درست زير سال تولدت. آن وقت هر كسي كه از بالاي مزارت رد مي‌شود هي اين دو تا سال را از هم كم مي‌كند تا ببيند كه جوانمرگ شده‌اي و بايد برايت دل بسوزانت يا عمر كافي كرده‌اي و مردن حقت بوده! اين وسط ممكن است سال‌هاي ديگر هم باشد كه به خاطر اتفاقات خوش و ناخوشي كه در آنها افتاده برايت توي ذهنت ثبت شوند. اما تقريباً هميشه، تعداد اين سال‌هايي كه از اين اتفاق‌ها برايت مي‌افتد، از سال‌هايي كه در آنها اتفاق قابل ذكري نيفتاده خيلي كمتر است. خيلي سال‌ها مي‌آيند و مي‌روند بدون اينكه رد پايي توي زندگي‌ات داشته باشند. هميشه وقتي سال دارد عوض مي‌شود و قرار است سال جديدي بيايد، من به حوادثي كه سال پيش برايم افتاده نگاه مي‌كنم و در مورد سال جديدي كه پيش رو دارم رويا پردازي مي‌كنم. به آدم‌هايي كه سال گذشته يكي از سال‌هاي تأثيرگذار زندگي‌شان بوده فكر مي‌كنم: آن‌هايي كه به دنيا آمدند و اين سال به عنوان سال تولد رفت توي شناسنامه‌شان، آنهايي كه از دنيا رفتند و اين سال به عنوان سال وفات حك شد روي سنگ مزارشان. بعد هم براي سال جديد آرزو مي‌كنم كه سال خوبي باشد، براي همه و جز خاطرات خوب و به‌يادماندني تأثيري در زندگي من و ديگران نداشته باشد. درست مثل امسال.
سال نو مبارك!

۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

موقتي

تا به حال شده در شرايطي قرار داشته‌باشيد كه همه چيز برايتان موقتي باشد؟ من تا به حال همچين تجربه‌اي نداشته‌ام. نه اينكه همه‌ي چيزهاي دور و برم قطعي و هميشگي بوده‌اند، نه! اما من دركش را نداشته‌ام كه بابا، اين چيزهايي كه اينقدر حرصش را مي‌خوري و دائم به فكر اصلاحش هستي و با آن "ور" خودخواه ذهنت دائم مي‌خواهي آنها را طوري تغيير دهي كه با علايقت جور در بيايد، همه موقتي‌اند، فوقش سه چهار سال قرار است باهاش محشور باشي.
تازگي‌ها، بعد از تحمل يك عالمه ناملايمات و سختي‌ها (كه به دليل پرتاب شدن به دنياي بزرگترها) همگي يكسره به سراغم آمده‌اند به اين نتيجه رسيده‌ام كه بهترين راه براي تحمل ناملايمات اين است كه به ميزان موقتي بودن هر كدام فكر كني. خيلي راحت‌تر مي‌شود اين طوري. ديگر نه غصه‌ي اين را مي‌خوري كه هر روز خدا بايد توي سرويس بايستي چون مي‌داني 2-3 ماه ديگر خلوت مي‌شود. ديگر از شرايط نامناسب محيط دور و برت غصه نمي‌خوري چون مي‌داني چند ماه بيشتر قرار نيست طول بكشد و...
شايد خوب كه فكر كنيم فوقش 80 سال بيشتر كه قرار نيست توي اين دنيا زندگي كني..........