اين واكنش منتقدها به «دربارهي الي» بدجوري من رو كنجكاو كرده. همشون طوري ازش تعريف ميكنند كه انگار بعد از ديدنش افتادن زمين و در حين تشنج كردن كف كردند! اميدوارم زود اكران بشه و بلايي كه سر «سنتوري» آمد گريبانش را نگيره.
۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه
۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سهشنبه
سرگيجه
از جنگ بزرگ روستاييان استپهاي سامارا نه خط نوشتهاي به جاي مانده نه پروندهاي. فقط سالها بعد، گهگاه چنان اتفاق ميافتاد كه در جريان يك عيد مذهبي پدر و فرزندي ضمن سر كشيدن سطل شرابشان، يادي از آن جنگها كنند به خاطر اين يا آن اشتباه تاكتيكي همديگر را مورد ملامت قرار دهند. مثلاً پدر ميگفت:
- يادته ياشكا؟ نزديكيهاي كولديبان ماها را به توپ بستهبودين... اون روز به خودم گفتم كه اين حتماً ياشكاي پدرسوختهي خودمه كه داره تير در ميكنه... كاش به موقعش گوشاشو بريدهبودم... اما يادته چقدر شماهارا ترسونديم؟ خوشا به حالت كه اون روزها به چنگم نيفتادي و الّا...
- همهاش بلدي لاف بزني مگه شكستتون يادت رفته؟
- خوبه، خوبه... يه روز باز ميرسه كه با هم بجنگيم...
- چه اشكالي داره؟ اما يادت باشه كه تو اصلاً عوض نشدهاي، همان كولاك خونخواري هستي كه بودي.
- بيا مي بزن پسرم!
- بزنيم بابا جون!
گذر از رنجها
الكسي تولستوي
جلد دوم صص 570و571
در فاصلهي سرنگوني حكومت تزاري تا برقراري و استقرار حكومت شوراها، روسها تو چه غوغا و آشوبي دست و پا ميزدند!
جشنواره
يك عالمه آدم (منتقد و غير منتقد، عاشق سينما، روشنفكر يا آدمهايي كه فقط دنبال امضا گرفتن از بچه معروفهاي سينما هستند) ظرف مدت 10 روز هي از اين سينما يا سالن مصاحبه ميپرند توي اون يكي، هي فيلم ميبينند و هي نقد ميكنند و هي مينويسند و هي حرف ميزنند و هي دعوا ميكنند و هي تعريف ميكنند و هي به هم ضدحال ميزنند.
من كه حسابي به نقدها و اظهار نظرهايي كه تحت اين شرايط با اين همه هيجانزدگي و شلوغي صادر شدهباشد شك دارم. دقت هم بكنيد نقد متعادل بينشان كم پيدا ميشود: يا اينقدر عاشقانه از فيلم تعريف كردهاند كه انگار يكي از كلاسيكهاي عالم سينما را كشف كردهاند يا همچين فيلم را ميشويند ميگذارند كنار كه آدم دلش براي عوامل فيلم كباب ميشود.
اشتراک در:
پستها (Atom)