دلم ميخواهد همه چيز به عقب برگردد. به اندازهي سه هفته برگرديم به عقب. برگرديم به قبل از آن مناظرههاي لعنتي كه همهمان را وادار كرد وسط اين بازي تيممان را تعيين كنيم تا پس بگيريم همهي آن شور و هيجان و انرژيهايي را كه صرف كرديم. تا عادي شود حالمان و از اين تعصب و عصبيتي كه دچارش شدهايم نجات پيدا كنيم. تا تمام شود اين همه بحث و جدل و بتوانيم قضاوتمان در مورد آدمها را برگردانيم به قبل از همهي اين اتفاقات فارغ از اينكه به چه كسي رأي دادهاند و چه خط مشي سياسي دارند. تا منطقيتر شويم و بتوانيم از ته دل بگوييم و بينديشيم كه نظر و رأي هر كسي محترم است. تا باز هم بتوانيم يك عكس قشنگ ببينيم و كيف كنيم، بدون اينكه ته ذهنمان حرص بخوريم. يك SMS خندهدار بخوانيم و به قطع بودن ده روزهي سيستم SMS كشور فكر نكينم. كه بتوانيم با اطمينان اخبار گوش بدهيم و خوشحال باشيم. برگرديم به روزهايي كه باور كردن همهي چيزهايي كه ميشنيديم برايمان سادهتر بود و به همه چيز از همه طرف شك نداشتيم. خلاصه برگرديم به روزهايي كه خرتر بوديم، با عرض معذرت. اين روزها همه عبوستر شدهاند. همه چيز جديتر شده. همه با شك و ترديد به هم نگاه ميكنند. فضاي بياعتمادي همه جا را گرفته. همه خستهايم. دلمان ميخواهد تمام شود و برگرديم به روزهاي خوش گذشته. اگر هم نميگوييم به خاطر اين است كه رودربايستي ميكنيم. توي خانهها و محل كار جابهجا هستند افرادي كه به صورت خودجوش بحث سياسي را ممنوع كردهاند چون خستهاند. اما مطمئنم كه روزگار گذشته ديگر هيچ وقت برنميگردد. اين روزها و اين وقايع تأثيري روي همهمان گذاشته است كه برطرف نميشود يا به اين زودي برنميگردد و باعث شده آن اعتماد و -ببخشيد، شايد- خَريت از مناسبات و افكارمان رخت بربندد. به عقب برگشتن زمان كه محال است. كاش زودتر عادت كنيم به اين وضع جديد. كاش...
۱۳۸۸ تیر ۲, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر