۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

يك پايان تلخ، بهتر از يك تلخي بي‌پايان است *

گفته بودم كه واكنش منتقدين به "درباره‌ي الي" در زمان جشنواره من را در خصوص اين فيلم خيلي كنجكاو كرده بود. ضمن اينكه شاهد بودم چه تلاش‌هايي مستقيم و غير مستقيم در كار بود تا از قرباني شدن اين فيلم به دليلي واهي -حضور مكشوف گلشيفته فراهاني در مراسم فرش قرمز فيلم مجموعه دروغ‌ها- از دست نرود. نمونه‌اش برنامه‌ي عيدانه فريدون جيراني بود كه با وجود اينكه ظاهراً خيلي در صدا و سيما خاطرش را مي‌خواهند پس از دعوت از اصغر فرهادي و نمايش سكانس معروف كلمه‌بازي فيلم كه گلشيفته فراهاني هم در آن حضور داشت، به ناگهان از ساعت 3 بعدازظهر به 2 نيمه شب تبعيد شد و بعد هم پخش آن به كلي قطع شد.


فيلم را زمان بدي ديدم. پنج‌شنبه 22 خرداد 1388. يك روز قبل از انتخابات 23 خرداد. با آن همه التهاب و هيجاني كه قبل و بعد از آن روز ما را فرا گرفته بود، زمان نامناسبي بود براي تماشاي فيلمي كه بعد از ديدنش درگيري ذهني ايجاد مي‌كند. بعد از وقايع اين روزها هم ديگر دل و دماغي نمانده بود براي نوشتن در مورد يك فيلم. ضمن اينكه فضاي فيلم كمي تلخ است و غمگين و شايد براي در آمدن از حال و هوايي كه اين روزها يقه‌مان را گرفته هم مناسب نباشد. اين فيلم را بايد سرصبر و با فراغ بال ديد و بعد در موردش فكر كرد. اما به هر حال بي‌انصافي است اگر بگذاريم اين فيلم خوب قرباني اين شرايط ناخواسته شود. درست است كه فرصت سوخته جبران نمي‌شود اما شايد بتوان لااقل با دو كلمه حرف زدن در مورد فيلم اداي ديني بهش كرد. شايد.
شايد مهمترين توصيه براي ديدن فيلم اين باشد كه سعي كنيد بدون پيش داوري به تماشايش برويد. تمام حرف‌ها و تعاريف منتقدان را كنار بگذاريد. تماشاي فيلم با چنين پس زمينه‌ي ذهني شما را به اشتباه مي‌اندازد. شما مي‌رويد كه يك شاهكار را ببينيد. با تمام تعاريفي كه توي ذهنتان از يك شاهكار داريد. بعد چيزي كه پيش رو داريد يك فيلم است فقط همين. فيلمي كه مي‌خواهد فقط يك داستان را روايت كند (كه الحق خوب هم از پسش بر مي‌آيد). اداي روشنفكري در نمي‌آورد. نمي‌خواهد شاهكار باشد. اگر با اين ديد برويد كه قرار است يك شاهكار برايتان پخش شود، هي منتظر مي‌مانيد كه يك اتفاق بيفتد آن وسط. يك چيز عجيب و غريب كه همه چيز را زير و رو كند و شما را شگفت‌زده. نه، از اين خبرها نيست. اين فقط يك داستان واقع‌گراست. در اين حد واقع‌گرا كه نشان مي‌دهد چند زوج كه تا چند ساعت پيش خوشبخت و معركه به نظر مي‌رسيدند چه‌طور بعد از يك فشار عصبي و يك تشنج به هم مي‌ريزند و به هم مي‌پرند و حتي كتك‌كاري مي‌كنند.
در اين فرصت باقي مانده برويد و درباره‌ي الي را ببينيد. مگر سالي چند تا فيلم خوب در سينماي ما ساخته مي‌شود؟

پ. ن. 1: اگر از "اخراجي‌ها" خوشتان آمده و فكر مي‌كنيد فيلمي كه در سينما نمايش داده مي‌شود بايد فقط خنده‌دار باشد، خداوكيلي بي‌خيال اين فيلم شويد. چون وسط فيلم حوصله‌تان سر خواهد رفت بعد از پايان فيلم هم حتماً خواهيد گفت خوب كه چي؟ اين كه اصلاً خنده‌دار نبود! حرفي كه من از اكثر كساني كه همزمان با من در سالن سينما بودند شنيدم.
پ.ن.2: اين نوشته در راستاي پروژه‌ي بازگشت به زندگي عادي است. من دارم سعي خودم را مي‌كنم.

* ظاهراً يك ضرب‌المثل آلماني است كه ايده‌ي اصلي فيلم را تشكيل مي‌دهد و اگر خيلي دنبال پيام گرفتن هستيد، پيام اصلي آن.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر