نديدن يك فيلم سر وقت و موعد خودش، كار اشتباهي است. به خصوص اگر فيلم خوب و درگيركنندهاي باشد. كمترين ايرادش اين است كه ذهنت درگيرش ميشود، هي دلت ميخواهد در موردش حرف بزني با يك نفر، بعد يا كسي كه فيلم را ديده باشد گير نميآوري، يا كسي كه فيلم را ديده يادش نميآيد چه ديده، يا اصلاً مسخرهات ميكند كه :«اوووه، من اين را 4 سال پيش ديدم، كجايي بابا!»، يا در بهترين حالتش فيلم را ديده، مثل تو خوشش آمده و درگيرش شده اما حالا ديگر درگيريهاي ذهنياش يادش نيست يا برايش حل شده؛ مثل تو اعصابش لاي چرخ دنده نمانده. يك بدي عمده ديگر هم كه دارد اين است كه اين قدر در مورد فيلم خواندهاي اين سالها كه ديگر غافلگيرت نميكند. مثل اينكه الآن بخواهي دربارهي الي را ببيني و ديگر توي آن سكانسي كه كيف الي را پيدا نميكنند، اميد غنج نزند ته دلت كه «زنده است» از بسكه همهجا خواندهاي كه آخر فيلم چهطوري است.
من ديشب چهارشنبهسوري ديدهام و امروز هي ذهنم درگير است، ياد آن سكانس آخر ولم نميكند. اينكه چقدر اون آدمهاي فيلم همه تنها بودند طفلكيها. همهشان. يا آن سكانسي كه پانتهآ بهرام با عزم جزم شده از ماشين پياده شده كه برود از زندگي حميد فرخنژاد، بعد يك موتوري پشت سرش ترقه ميزند و اون بعد به خاطر ترس و شوك صداي ترقه، احساس بيپناهي ميكند و كلافه و سراسيمه و گريان ميدود طرف ماشين فرخ نژاد كه ديگر آنجا نيست. تازه مثل كساني كه فيلم را سر موقع ديده بودند، ديگر وقتي بهرام سوار ماشين فرخنژاد شد، جا نخوردم. بعد كسي را پيدا نميكنم كه در موردش حرف بزنم در موردش. نقدها و نوشتههاي وبلاگها هم كه مال 4-5 سال پيش است با حال و هواي آن روزها. انگار به حال و دريافت من از فيلم نميخورد.
خلاصه كه بايد فيلمها را سر موقع ديد!
من ديشب چهارشنبهسوري ديدهام و امروز هي ذهنم درگير است، ياد آن سكانس آخر ولم نميكند. اينكه چقدر اون آدمهاي فيلم همه تنها بودند طفلكيها. همهشان. يا آن سكانسي كه پانتهآ بهرام با عزم جزم شده از ماشين پياده شده كه برود از زندگي حميد فرخنژاد، بعد يك موتوري پشت سرش ترقه ميزند و اون بعد به خاطر ترس و شوك صداي ترقه، احساس بيپناهي ميكند و كلافه و سراسيمه و گريان ميدود طرف ماشين فرخ نژاد كه ديگر آنجا نيست. تازه مثل كساني كه فيلم را سر موقع ديده بودند، ديگر وقتي بهرام سوار ماشين فرخنژاد شد، جا نخوردم. بعد كسي را پيدا نميكنم كه در موردش حرف بزنم در موردش. نقدها و نوشتههاي وبلاگها هم كه مال 4-5 سال پيش است با حال و هواي آن روزها. انگار به حال و دريافت من از فيلم نميخورد.
خلاصه كه بايد فيلمها را سر موقع ديد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر