همين است ديگر. توي خونمان است. كار ديگري نميتوانيم بكنيم. اصلاً ژنتيكمان اين جور است!
اينكه ميگويم "ما" منظورم "ما زنها" است. حسوديم. كاري نميشود كرد. هزاري هم روشنفكر باشيم و فهميده، باز هم حسودي توي خونمان است. نميتوانيم جلوي خودمان را بگيريم. تا يكي را ميبينيم كه خوشخوشانش شده بيترديد، ياد بدبختيهاي خودمان ميافتيم. فرقمان فقط توي واكنشي است كه نسبت به اين احساس حسادت نشان ميدهيم. اگر باكلاستر باشيم و فهميدهتر، سعي ميكنيم خودمان را كنترل كنيم. لبخند ميزنيم. اگر طرف دارد تعريف ميكند، كلي خودمان را خوشحال نشان ميدهيم و هي لبخند ميزنيم. اما اگر كلاس كار پايينتر باشد يا نتوانيم زياد جلوي خودمان را بگيريم، يك جوري حال طرف را ميگيريم. يا يك ضد حال اساسي ميزنيم بهش كه همانجا درجا گريهاش دربيايد يا اينكه در اولين فرصت بهش ثابت ميكنيم كه اين چيزي كه تو بدست آوردي اصلاً هم چيز مالي نيست و من خودم بهترش را دارم و اصلاً نيازي بهش ندارم. مثال ميزنم:
دختري ازدواج كردهاست و شوهر جانش به عنوان هديهي تولد يك ساعت نه چندان گرانقيمت خريده است. ساعت را با شوق و شور دستش كرده است و آمده سرِ كار. ساعتش را نشان چندتا از همكارانش ميدهد كه از اتفاق همهشان مجردند. حالا ما در اينجا به خلوص يا خبث طينت خود صاحب ساعت كاري نداريم!
ساعتش را به نفر اول نشان ميدهد، طرف غم عالم ميآيد سر دلش كه اي خدا، ما كسي را نداريم براي ما ساعت بخرد چهكار كنيم! بعد لبخند ميزند، از ساعت تعريف ميكند و مبارك باد ميگويد.
نفر دوم، يكبري نگاه ميكند به ساعت، ابروهاشو بالا ميبرد كه چند خريدي ساعت را؟ قيمت را كه ميشنود، رد خور ندارد كه بگويد گفتم نبايد زياد گرون باشه.
سومي، واكنش چنداني نشان نميدهد، فقط فردا يك ساعت احتمالاً گرانتر دستش ميكند و با بالا زدن آستينهايش سعي ميكند توجه صاحب ساعت را به ساعت خودش جلب كند.
چهارمي، كه نامزد يا دوست پسري دارد، ميپرسد چرا ساعت جفت نخريديد. جواب هر چه باشد ميگويد من و فلاني (نامزد يا دوست پسر مربوطه) قرار است برويم يك ست بخريم كه قيمتش هم فيلان هزار تومان است كه خيلي ميشود.
پنجمي ميگويد اصلاً چرا اين عروس و دامادها هي ميروند ساعت براي هم ميخرند. اَه چقدر لوس. آقاي ما كه آمد ما را گرفت ما بهش ميگوييم حق ندارد براي ما ساعت بخرد. من اصلاً از اين لوسبازيها خوشم نميآيد.
ششمي ...
واقعاً لازم است بازهم ادامه بدهم يا خودتان ملتفت شديد چي ميگويم. اصلاً به نظر شما طرف اصلاً رغبت ميكند ساعت را ديگر دستش كند؟
همينيم ديگر، كاريش هم نميشود كرد. همهمان حسوديم. يكي كمتر، يكي بيشتر. ميزانش هم ارتباط مستقيم دارد با ميزان احساس بدبختي كه ميكنيم!
لطفا فرافکنی ننمایید خانم محترم! حالا مردا یه چیزی گفتن، نباید باورتون بشه ... نمی گم هیچ زنی حسود نیست ها، می گم چرا تعمیمش میدین؟ من یه عاااالمه مردای حسود دیدم، شما هم دیدین قطعا... کافی اه این "ساعت" رو تندیلش کنید به "اتومبیل"!
پاسخحذفخلاصه، کلی ترین گزاره ای که می شه گفت، این اه که "بعضی آدما حسود اند"
بر منكرش لعنت كه حسادت بعضاً بين مردها هم هست. حالا ما خواستيم به نوع زنانهاش بپردازيم. اما فكر ميكنم اين حس بين زنها قوت و قدرت زيادي دارد و زودتر و سادهتر برانگيخته ميشود. همين!
پاسخحذف