از این سریال جیرانی خوشم میآید. مرگ تدریجی یک رؤیا را میگویم. هر چند که موضعگیری قبل از رسیدن به اصلیترین بخش داستان و وارد شدن آراس مشرقی (پولاد کیمیایی) – که از روی «مشرقی» بودنش میشود مطمئن بود آدم تأثیرگزاری توی داستانه – کار خطرناکیه اما من میگم از سریالش خوشم مییاد. نه به خاطر داستان و فیلمنامه خوب چون خیلی شامل حالش نمیشه. داستان فیلم هر چند از خیلی از خزعبلاتی که از تلویزیون پخش میشه بهتره اما یک کمی توی شخصیتپردازی مشکل داره. آدمهای فرعی داستان خیلی نچسب و بد از کار دراومدند. خواهرهای حامد و شوهراشون، آفاق و فروغالزمان، دوستهای ساناز و دختر کمالی و شوهرش همشون یه طوریاند. انگار کاری روی شخصیتشون نشده و در حد تیپ باقی موندند و موفق نمیشوند همذاتپنداری تو رو بر انگیزند. این مادر لال و ویلچر نشین هم کمکم داره به سنت تلویزون تبدیل میشه. مبدعش هم استاد «سیروس مقدم» بود با «روزهای زندگی» که مادر افسانه بایگان (ژاله علو) را دچار سکوت مطلق کرده بود. هر چند که اون به حرف اومد اما مادرهای بیسخن و ناتوان را که میتوانند بدون تاثیر آنچنانی در داستان حضور داشته باشند به پای ثابت سریالها تبدیل کرد! علاوه بر این داستان یک مقداری هم زیادی ضد زنه. من فکر میکنم جیرانی برای اینکه از اتهام فیمینیستی بودن فیلمهای قبلیش رها بشه زنهای اصلی این داستانش را این قدر بیمنطق و عجیب غریب نوشته! صحنههای دادگاهش هم بر خلاف دادگاه «صورتی» حسابی روی اعصابه. دادگاه صورتی علیرغم فضای طنزی که داشت باورپذیرتر از این دادگاه با این رئیس بدخلاق و بیمنطقش است. اما همون طور که گفتم دلیل اینکه من از این سریال خوشم مییاد داستانش نیست. من از جسارت همیشگی جیرانی در ارائه تجربههای نو (نمایش چند فریم به صورت موازی کنار هم یا تیتراژ جالب فیلم که هر قسمت عوض میشه و در واقع خلاصهای از قسمتهای قبلیه که حوادثشون به این قسمت مربوطه و شبیه آنچه گذشت پرستارانه)، از شستهرفته بودن و تر و تمیزی دکور و صحنهها (حتی توی خونه قدیمی یزدانپناه)، از اشارات بهجا و آشنای اون به نشانههای نوستالژیک (وقتی قراره مارال یاد دخترش و یا شاید حامد بیفته داره کنار دریا به هتل کالیفرنیا ایگلز گوش میکنه) و بالاخره وجود صحنههای بدون دیالوگی که بار داستانی هم داره، خیلی خوشم مییاد. اینها همهاش نشونه اینه که جیرانی برای مخاطبش و شعور اون احترام قائله و همین باعث میشه سریالش علیرغم همه ایرادهایی که داره یک سر و گردن از بقیه سریالهای سیما جلوتر باشه. هرچند که شبکه دو با کجسلیقگی سهشنبه شبها را که قبلاً زمان پخش فیلمسینماییهای نه چندان جالبش بود برای پخش سریال انتخاب کرده و به علاوه همون ساعت سریال عامهپسند امپراتور دریا از شبکه 3 و سریال قدیمی و (سابقاً) پربیننده پرستاران از شبکه 1 در حال پخشه و این همزمانی باعث شده سریال لااقل حجم زیادی از بیننده عام را از دست بده.
به هر حال ديدن سريال هايي از اين دست كه امضاي سازنده اش را به همراه دارد (حتي بعد از تجربه ناموفق كمال تبريزي در شهريار و حاتمي كيا در حلقه سبز) آدم را به سريال هاي تلويزيون اميدوار مي كند. براي ما مثل تولد تدريجي روياي تماشاي سريال هاي قابل قبول از تلويزيون است !
به هر حال ديدن سريال هايي از اين دست كه امضاي سازنده اش را به همراه دارد (حتي بعد از تجربه ناموفق كمال تبريزي در شهريار و حاتمي كيا در حلقه سبز) آدم را به سريال هاي تلويزيون اميدوار مي كند. براي ما مثل تولد تدريجي روياي تماشاي سريال هاي قابل قبول از تلويزيون است !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر