دارد اتفاق ميافتد. اين همان چيزي است كه دوست نداشتم پيش بيايد. اصلاً به خاطر همينها بود كه دلم نميخواست دوباره برگردد. دلم ميخواست حالا كه بعد از اين همه وقت يك نفر پيدا شده كه توانسته براي ما اسطوره بشود، برنگردد تا اسطوره بماند. دلم ميخواست بعد از آن قهرماني رؤيايي برود. برود و تمام خاطرات خوبش را برايمان جا بگذارد. تا بتوانيم هر وقت خواستيم مثال بزنيم راحت دم دستمان باشد. راحت بگوييم كه ميشود توي اين فوتبال بي در و پيكر كار كرد و جنتلمن بود. ميشود مربي تيم پرحاشيهاي مثل پرسپوليس بود و با اخلاق باقي ماند. بعد هم پشت بندش داستان بلاهايي را كه استيلي و دار و دستهاش سرش آورده بودند تعريف ميكرديم تا ارزش صبرش بيشتر معلوم شود. اگر رفته بود، ميتوانستيم بعدهها براي بچههايمان تعريف كنيم كه فصل 86 يك آقاي محترم كه نه فحش ميداد، نه بطري آب به كسي پرت ميكرد، نه بازيكن را با كمربند كتك ميزد، نه به خاطر تنبيه ريكاوري بازيكنها را بلافاصله بعد از بازي جلوي چشم تماشاچي شروع ميكرد، نه در مورد داوري سخنراني ميكرد، نه موقع باخت هزار مدل توجيه زمين كج بود و توپ سفت بود ميآورد، پرسپوليس را در حالي قهرمان كرد كه به دليل شيرينكاري مسئولين فصل قبل در ميانه راه 6 امتياز از تيمش كسر شده بود، دستيار اولش يك باند عليهاش توي تيم راه انداخته بود و بازيكنانش براي شوخي لپتاپش را ميشكستند! اگر رفته بود همكاري او و حبيب كاشاني را ميشد به عنوان نمونه موفق مديريت ايراني توي كلاسها تدريس كرد. ميشد گفت كسي سرمربي پرسپوليس بود كه نه تنها تماشاچي پرسپوليس جرأت نميكرد (يا شايد دلش نميآمد) بهش فحش بدهد، بلكه استقلاليها هم دوستش داشتند و به خاطر نمايش نااميدكنندة تيمشان در فصل قبل حاضر بودند اگر قطبي سرمربي پرسپوليس بماند آنها هم پرسپوليسي شوند! اما نشد. او برگشت. به بدترين نحو ممكن هم برگشت. بعد از بركناري كاشاني برگشتنش مثل يك جور از پشت خنجر زدن بود. از همان موقع هم شايعات شروع شد. از مبلغي كه همسرش براي سمت مدير روابط بينالملل باشگاه گرفته تا مبلغ قرارداد خودش و مسافرتهاي دائمش به دبي و تبديل به جوك شدن اردوي تابستانة دبي و... . از اينها گذشته قطعاً همكاري با مصطفوي با همكاري با كاشاني تفاوت داشت و از همان اول همه منتظر بودند كه سروصداي قطبي در بيايد كه درآمد.
اين هفته مربي دوستداشتني ما آن مربي هميشگي نبود. در طول بازي به همراه كمكش اينقدر به داور چهارم اعتراض كردند كه كمكش اخراج شد. بعد از براي تساوي تيمش دنبال بهانه ميگشت. براي اولين از داوري انتقاد كرد. بعد هم گفت كمكش حق داشته به داور گفته Crazy چون داور Crazy بوده و بعدش هم گفت من هم Crazy هستم چون آمدهام در ايران مربيگري ميكنم! بعدش هم گفت ما مساوي كرديم چون بازيكنان پولشان را نگرفتهاند و دستيار من هتل و ماشين ندارد و اينها. بعد هم گفت من استعفا دادهام چون چيزهايي كه درخواست كردهام را برايم فراهم نكردهاند (يعني هيچ كسي سوابق درخشان مديريتي آقاي مصطفوي مانند برگزار كردن اختتامية ليگ يك سال و افتتاحية ليگ سال بعد در يك روز را برايش تعريف نكرده كه انتظار دارد همه چيز سر جايش باشد؟!)
خلاصه كه مربي محبوب ما خودش نبود. شده بود شبيه مربيهاي وطني تهديد به استعفايي ميكرد كه همه ميدانستند اتفاق نميافتد، از داوري انتقاد ميكرد، ايرادهاي بنياسرائيلي ميگرفت و بهانه داد دست آقايان كه ديديد، فلاني هم مثل ما شد و اصلاً «ببخشيد!» اينجا ايران است و «به قولي!» بهتر از اين نميشود كار كرد و ...
هنوز هم ميگويم: كاشكي نيامده بود و ما با خاطرة مرد جنتلمني كه قهرماني پارسال را برايمان به ارمغان آورده بود خوش بوديم. اي كاش، اي كاش ....
اين هفته مربي دوستداشتني ما آن مربي هميشگي نبود. در طول بازي به همراه كمكش اينقدر به داور چهارم اعتراض كردند كه كمكش اخراج شد. بعد از براي تساوي تيمش دنبال بهانه ميگشت. براي اولين از داوري انتقاد كرد. بعد هم گفت كمكش حق داشته به داور گفته Crazy چون داور Crazy بوده و بعدش هم گفت من هم Crazy هستم چون آمدهام در ايران مربيگري ميكنم! بعدش هم گفت ما مساوي كرديم چون بازيكنان پولشان را نگرفتهاند و دستيار من هتل و ماشين ندارد و اينها. بعد هم گفت من استعفا دادهام چون چيزهايي كه درخواست كردهام را برايم فراهم نكردهاند (يعني هيچ كسي سوابق درخشان مديريتي آقاي مصطفوي مانند برگزار كردن اختتامية ليگ يك سال و افتتاحية ليگ سال بعد در يك روز را برايش تعريف نكرده كه انتظار دارد همه چيز سر جايش باشد؟!)
خلاصه كه مربي محبوب ما خودش نبود. شده بود شبيه مربيهاي وطني تهديد به استعفايي ميكرد كه همه ميدانستند اتفاق نميافتد، از داوري انتقاد ميكرد، ايرادهاي بنياسرائيلي ميگرفت و بهانه داد دست آقايان كه ديديد، فلاني هم مثل ما شد و اصلاً «ببخشيد!» اينجا ايران است و «به قولي!» بهتر از اين نميشود كار كرد و ...
هنوز هم ميگويم: كاشكي نيامده بود و ما با خاطرة مرد جنتلمني كه قهرماني پارسال را برايمان به ارمغان آورده بود خوش بوديم. اي كاش، اي كاش ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر