مطمئنم كه ديگر هيچ وقت اين كار را نخواهم كرد. ديگر هيچ وقت قبل از خواندن يك كتاب فيلمي را كه از روي آن اقتباس شده باشد نخواهم ديد و با اين كار خودم را از لذت خواندن كتاب محروم نخواهم كرد. البته من با بد كتابي هم اين كار را كردهام «راز داوينچي» بدترين انتخاب براي اين كار بود. حالا گذشته از اينكه هر بار كه كتاب رابرت لنگدان را توصيف ميكند ذهن من بلافاصله تام هنكس را به جاي او ميگذارد و تمام توصيفات كتاب از آدمها، اشياء و مكانها فقط همان صحنههاي فيلم را براي من تداعي ميكند، پيشآگهي از همه رازها و اشاراتي كه توي كتاب وجود دارد باعث شده كتابي كه ميتواند فوقالعاده هيجانانگيز باشد، از دست برود. ضمن اينكه تماشاي فيلم حتي يك دهم هيجاني را كه كتاب در حالت دست اول بودن ميتوانست فراهم كند نداشت. خلاصه اينكه كتاب از دست رفت! حالا خدا رحم كرد كه فيلم روايت آبرومندي از كتاب داشته و مثل اكثر اقتباسها چرند از كار در نيامدهاست. البته يك حسن خوبي! كه ديدن فيلم براي من داشته اين بود كه لااقل يك بار آن آثار هنري را كه توي كتاب ذكر شدهاند و كلي روي آنها بحث شده (مثل موناليزا و شام آخر و بقية تابلوهاي داوينچي و كليساهاي پاريس و رم) ديدهام چون اين e-book اي كه من دارم فاقد عكس است. با اين حال ديگر هيچ وقت اين كار را نخواهم كرد!
۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر