۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

بيانيه‌ي يازدهم ميرحسين موسوي و روزهاي قبل از انتخابات

روزهاي قبل از انتخابات بود و پس از مناظره‌ي موسوي و احمدي‌نژاد. زماني كه ديگر همه مرزبندي‌هايشان را تعيين كرده بودند و افرادي كه هنوز تكليفشان معلوم نبود، از آن دسته‌اي بودند كه مثلاً فرداي مناظره‌ي احمدي و موسوي مي‌گفتند زني كه احمدي قرار بود چيزي در موردش "بگويد" فائزه هاشمي است كه همسر ميرحسين موسوي است! يا آنهايي كه از حرف‌هاي قشنگ محسن رضايي خوششان آمده بود و دلشان مي‌خواست انتخاب شود تا كارهاي بزرگي بكند اما نگاهش كه مي‌كردند دلشان نمي‌خواست كه انتخاب شود!
من تعجب كرده بودم از اين توافقي كه ايجاد شده بود بين همه. از اينكه اينهمه آدم‌هاي متفاوت با سلايق و اخلاق‌هاي مختلف كه در حالت عادي سر خيلي چيزها با هم اختلاف داشتند، يكدفعه سر يك هدف با هم به توافق رسيده‌اند. يك بازي سرگرم‌كننده براي ما در آن روزها اين بود كه آدم‌هاي جورواجور محل كارمان را كه هنوز صدايشان در نيامده بود تحليل كنيم و پيش‌بيني كنيم كه مثلاً فلاني به كي رأي مي‌دهد و بعد تعداد رأي‌هاي احمدي را دربياوريم (كه نهايتاً شد 6 تا!). غافلگيري‌هاي بزرگي سر راهمان بود، چه بسيار آدم‌هاي با محاسنِ نمازِ اول وقت بخوان كه وقتي حرف احمدي پيش مي‌آمد چشمانشان باعصبانيبت برق مي‌زد و حتي دعوتت مي‌كردند به اينكه رأي بدهي به هر كسي غير از او! خلاصه اينكه برايم عجيب بود كه چه‌طور ما با هم همسو شده‌ايم، هر چند كه مي‌دانستم خيلي از اين همسويي‌ها برمي‌گردد به قابليت و ظرفيت بالاي ما ايراني‌ها براي جوگرفتگي. اما باز هم ارزشمند بود و جالب. حالا مي‌بينم كه موسوي در ببيانيه‌ي يازدهم‌اش (كه جامع‌ترين و خواندني‌ترين بيانيه‌اش است) به اين تكثر آرا و ضرورت حفظش اشاره كرده‌است:
ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواسته‌های ما باشد. بخش مهمی از توانمندی‌هایی که اینک در شبکه‌های اجتماعی ما ایجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم. تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.
اما شايد سدي كه بر سر راه اين همراهي باشد، تفاوت شديد عقايد بين حاضرين در اين موج است. چرا كه در اين موج از آن مومنان و معتقدان هستند تا كساني كه اعتقاد اساسي به تغيير كل نظام دارند و موسوي هم با تأكيد مجدد بر آرمان‌هاي انقلاب و قانون اساسي كه خود از بنيان‌گزارانش بوده، نشان داده است كه دوست ندارد اين جنبش چهره‌ي خواهان اصلاحاتش را با چهره‌اي خواهان براندازي عوض كند:

قانون اساسی ما پر از ظرفیت‌هایی است که هنوز به فعلیت نرسیده‌اند؛ مسئولان گاهی با این حقیقت به گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی به عنوان امری مستحب مخیرند همچنان استفاده‌های بیشتری از ذخائر قانون اساسی ببرند. نه! هرگز چنین نیست. آنها مکلفند که این ظرفیت‌ها، آن هم تمامی این ظرفیت‌ها را به فعلیت برسانند. قانون اساسی مجموعه‌ای یکپارچه است و نباید بر روی بخش‌هایی از آن که منافع اشخاص و یا گروه‌هایی خاص را تامین می‌کند به صورت اغراق‌آمیز تاکید شود و بخش‌هایی دیگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، یا ناقص به اجرا درآید. پس از سی سال ما هنوز با اصولی از این میثاق ملی روبرو هستیم که سخن گفتن از اجرایشان دست‌اندرکاران را به خشم می‌آورد، به صورتی که گویی گوینده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیک‌ناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامه‌ها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیت‌ها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافت‌های دولتی در خزانه‌داری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بی‌طرفی آن و . . . هر یک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص داده‌اند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض می‌شوند و یا به صورتی ناقص و براساس تفسیرهای مخالف با روح این میثاق ملی به اجرا درمی‌آیند، تا جایی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون آزادی تدریس زبان‌های قومی و محلی به صرف سلیقه و پسند شخصی مانع ایجاد می‌شود.

مشابه همین برخورد گزینشی با آرمان‌های انقلاب اسلامی نیز صورت گرفته است. ما خواستار احیای آن بخش فراموش شده از اهدافی هستیم که این نهضت عظیم به امید تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهای بزرگی از انقلاب که اینک دم زدن از آنها روی کسانی را ترش می‌کند، تا جائی که گویی اینها شعارهای ضدانقلاب بوده‌اند. نمونه‌ای از آنها آزادی است؛ آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی به تمامی آن معنای جلیلی که مردم ما در بهمن 57 تأمین آن را یکی از مهمترین اهداف خود می‌دانستند، به صورتی که پیروزی انقلاب را بهار آزادی نامیدند. این آزادی به مفهوم آزادی سیاسی و حق انتقاد بی‌هراس از حاکمان بوده است.

بايد ديد آيا اين جنبش سبز مي‌تواند بر سر هدف و آرماني واحد براي ادامه‌ي مسير خود برگزيند، چنان كه مبارزان زمان انقلاب آرمان براندازي شاه را برگزيدند و از كمونيست و مسلمان در كنار هم جنگيدند انتخاب كند يا مانند اكثر جنبش‌هاي تاريخ ما دچار چند دستگي و از هم‌گسيختگي خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر