پارهي اول، جلد اول است: گالان و سولماز. خوب است. عالي است. شايد بهترين نمونهي داستان ايراني است. من يك روزه و يك نفس خواندمش و در حين خواندن چنان جوگير شدهبودم كه پيش خودم فكر ميكردم يك روس در حال خواندن جنگ و صلح چنين حالي دارد حتماً. اين جلد داستان يك عشق عجيب و غريب است با آدمهايي كه درعين عجيب بودن و افسانه بودن، فهميدني هستند و دوستداشتني.
پارهي دوم كه تا حدودي نزديك است به پارهي اول و در عين حال پايه و اساس پارهي بعدي هم محسوب ميشود جلدهاي دوم و سوم هستند. در اين دو جلد هنوز داستان، اصل است ولي نه به جذابيت پارهي قبل. هنوز تعدادي از شخصيتهاي اساسي جلد اول (بويان ميش مثلاً) زندهاند و داستان را سر پا نگه ميدارند.
پارهي سوم كه از جلد چهارم تا هفتم جريان دارد زياد خوب نيست. البته هنوز هم از سطح بسياري از داستانهاي ايراني بالاتر است و بخشهاي فوقالعادهاي از توانايي قلم نادر ابراهيمي در آن ديده ميشود. اما پر است از شعار و ميتوان گفت نااميد كننده. در اين ميان ضعيفترين جلد، جلد چهارم است. شخصيتهاي آلني و مارال كه تمام اين چهار جلد حول آنها ميگردد، بيش از حد افسانهاي و غير قابل باور به نظر ميآيند: چوپان زادگاني كه تازه از جواني شروع به تحصيل ميكنند و پلههاي ترقي را با چنان سرعتي طي ميكنند كه همزمان پزشك و جراح و استاد دانشگاه سوربن و مسلط به چندين زبان و مبارز سياسي و نويسنده و.... ميشوند. اما چيزي كه در اين ميان آزاردهنده است، حجم عظيم شعاري است كه در سطر، سطر كتاب گنجانده شده است و آدم را ياد حال و هواي فيلمها و سريالهاي دههي شصت مياندازد. براي جبران شخصيت منفي ملا آيدين در جلدهاي اول، در اين بخش ملاها تقريباً همه خوبند. ماجراي مادهگرايي آلني آخر كتاب يك جورهايي ماست مالي ميشود. و همه چيز سياسي ميشود. سياسيِ سياسي.
در مجموع آتش بدون دود، كتاب خوبي است، بخشهاي خواندني زيادي دارد. ميشود يك عالمه تك جمله و پاراگراف زيبا ازش جدا كرد و با مناسبت و بيمناسبت نوشت*. حال و هواي انقلابي و ظلمستيزي كه در سراسر كتاب (به خصوص پارهي سوم) جريان دارد، مناسب اين روزهاست، اما اي كاش تمام هفت جلد مثل جلد اول بود. كاش!
* خودم بخشهايي از كتاب را تايپ كردهام و يواش، يواش اينجا ميگذارم. نمونههاي قبلي اينجاهاست:+ و + و +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر