امروز سخت در بحر تفكر فرو رفتهبوديم و داشتيم سعي ميكرديم از نحوهي عملكرد يك تابع مرتبسازي JavaScript كه از يك جايي بلند كردهبوديم سر در بياوريم تا آن را براي مقاصد خودمان customize كنيم، كه ديديم همكار كنار دستمان ميگويد: تو حس نميكني يه بوي سوختگي ميآيد؟ ما بعد از كمي چپ چپ نگاه كردن با اين مضمون كه چرا ما را از بحر تفكر بيرون كشيده گفتيم: نه. داشتيم دوباره غرق ميشديم كه ديديم جدي، جدي بوي سوختگي ميآيد. گفتيم: لابد دوباره اين آنالوگيها يه چيزي را تركاندهاند. اما چيزي كه در همان لحظه تركيد كامپيوتر ما بود. خاموش شد و ديگر روشن نشد. دست زديم روي سرش، ديديم اي بابا، چقدر داغ است. خلاصه كه فهميديم بوي سوختگي از منبع تغذيهي كامپيوتر خودمان بود!
پ.ن: خدايا يه كاري كن فقط پاور سوخته باشه، اگر هاردم سوخته باشه خودمم هم ميسوزم، بدجور!
پ.ن: خدايا يه كاري كن فقط پاور سوخته باشه، اگر هاردم سوخته باشه خودمم هم ميسوزم، بدجور!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر